جدول جو
جدول جو

معنی هامون نوشتن - جستجوی لغت در جدول جو

هامون نوشتن
(فَرْ خوا / خا دَ)
طی کردن دشت و بیابان. بادیه پیمودن. هامون بریدن. به دشت و بیابان رفتن:
ندانی که سعدی مکان از چه یافت
نه هامون نوشت و نه دریا شکافت.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
هامون نوشتن
طی کردن دشت بادیه پیمودن: (ندانی که سعدی مکان ازچه یافت نه هامون نوشت ونه دریاشکافت) (بوستان)
تصویری از هامون نوشتن
تصویر هامون نوشتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فَرْ خوا / خا تَ)
مسطح و صاف شدن. هامون شدن، ویران گشتن. خراب شدن. هموار گردیدن. با خاک یکی شدن. با زمین یکسان شدن:
کز او بتکده گشت هامون چو کف
به آتش همه سوخته شدچو خف.
عنصری.
آنگاه بفرمود (متوکل) تا گور حسین بن علی رضی اﷲ عنهما با زمین پست کردند، چنانک هیچ اثرش نماند و مردمان این کار را بر وی عیب کردند و غمناک شدند از این کار ناپسندیده. و آنجا مجاوران بسیار نشستندی و جمله هامون گشت تا از بعدمتوکل آن را عمارت به جای آوردند. (مجمل التواریخ و القصص ص 360)
لغت نامه دهخدا